جلاد عشق

فریاد خاموش

فریادی که با تمام جوهر قلممان روی کاغذ می پراکنیم

کتاب را در دستانش گذاشتم و گفتم:((اگر روزی منو به یاد اوردی برو سر این کتاب.تو اون چیزی هست که شاید روزی به دنبالم بگردی.))و نگذاشتم حتی یک سئوال نیز بکند.رفتم و به راه خودم ادامه دادم.می دانستم که به بن بست می رسم.بن بستی که کسی در آخر آن در انتظار من ایستاده.جلاد عشق.می دانستم که به او برمی خورم ، ولی ناگزیر بودم که بروم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:,ساعت 11:35 توسط دفتر و قلم| |

Design By : Night Melody